جدول جو
جدول جو

معنی باغ دار - جستجوی لغت در جدول جو

باغ دار
(غُرْ رَ دَ / دِ)
دارندۀ باغ، باغ خدا، صاحب باغ، آنکه باغداری کند، دارای باغ، (یادداشت مؤلف)، مالک باغ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باقی دار
تصویر باقی دار
کسی که مقداری از مالیات یا بدهی خود را پرداخت نکرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باد دار
تصویر باد دار
پرباد، دارای باد مثلاً لاستیک باددار، بادآور، نفخ آور، دارای ورم، آماس کرده، کنایه از شخص متکبر و خودپسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داغ دار
تصویر داغ دار
دارای داغ، چیزی که در آن اثر داغ و لکه باشد، کنایه از داغ دیده، مصیبت زده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باغ ارم
تصویر باغ ارم
باغی مانند بهشت، باغی که شداد ساخت، کنایه از بهشت، جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود، فردوس اعلا، گشتا، دارالسّرور، خلد، دارالقرار، اعلا علّیین، سرای جاوید، دار قرار، قدس، مینو، جنّت، فردوس، خلدستان، رضوان، دارالسّلام، سبزباغ، دارالخلد، علّیین، دارالنّعیم، باغ بهشت، باغ خلد، نعیم برای مثال دید باغی نه باغ بلکه بهشت / به ز باغ ارم به طبع و سرشت (نظامی۴ - ۶۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باغ خدا
تصویر باغ خدا
صاحب باغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باغداری
تصویر باغداری
شغل و عمل باغدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باف کار
تصویر باف کار
بافنده، کسی چیزی را می بافد، مخفّف واژۀ بافنده کار، پای باف، نسّاج، حائک، جولاه، جولاهه، تننده، بافت کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باغدار
تصویر باغدار
آنکه باغ دارد و پیشه اش جمع آوری و فروش محصولات باغ است، صاحب باغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الاغ دار
تصویر الاغ دار
خرکچی، خربنده، چاروادار
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
از قراء کوارفارس و در نیم فرسخی مغربی کوار است. (از فارسنامۀناصری ص 262). دهی است از دهستان کواربخش سروستان شهرستان شیراز که در 110 هزارگزی جنوب باختر سروستان و یک هزارگزی شوسۀ شیراز به فیروزآباد در جلگه واقعاست. ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل و 73 تن سکنه و آب آن از رود خانه قره آغاج تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و چغندر و صیفی و شغل مردمش زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(غِ اِ رَ)
باغی معروف در شیراز. یکی از چهار باغ معروف شیراز و آن چهار عبارتند از باغ تخت قراچه و باغ جهان نما و باغ دلگشا و باغ ارم. (از سعدی تا جامی ادوارد برون ص 219). این باغ در میانۀ مغرب و شمال شیراز بمسافت یک میل بیشتر، مبذر دویست و نود من بذر گندم است، عمارتی مرغوب دارد. از بناهای مرحوم جانی خان ایلخانی قشقایی است. (فارسنامۀ ناصری بخش 2 ص 164)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان رومشکان بخش طرهان شهرستان خرم آباد که در 46 هزارگزی جنوب کوهدشت و 46 هزارگزی جنوب راه شوسۀ فرعی خرم آباد به کوهدشت واقع است، ناحیه ایست کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل و 180 تن سکنه، آب آنجا از مادیان رود تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان، سیاه چادربافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان ازگله (گرمسیری قبادی) بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان که در 12 هزارگزی شمال ازگله بر کنار مرز ایران و عراق واقع است. ناحیه ای است گرمسیر و دارای 300 تن سکنه. آب آن ازچشمه و قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری است. زمستان چندین خانوار از ایل قبادی برای تعلیف احشام خود به حدود این ده می آیند. این ده در چهار محل واقع است که بنام گوراکی، باندار مصطفی خان، باندار عبدالله ویسی، گامیشکه نامیده میشوند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دارای بالا، بلند، متعالی، باعلو،
قدسنج، قامت سنج، آلت و وسیله ای که بدان اندازۀ قامت اشخاص را به دست آرند و معمولاً عبارت است از عمودی مدرج بدرجاتی که میزان ارتفاع را نشان میدهد و برپایه ای مسطح نهاده شده و آن کس را که خواهند ارتفاع قامتش را اندازه گیرند بر آن سطح قرار دهند و تخته ای را که بر میلۀ عمود نصب و متحرک است تا به انتهای میله بالا برند و پس از قرار گرفتن شخص مورد آزمایش فرود آرند بدان حد که درست بر فرق سر او مماس شود و درجۀ محاذی آن ارتفاع قامت وی را بنماید، رجوع به روان شناسی پرورشی دکتر سیاسی فصل اندازه گیری قد شود
لغت نامه دهخدا
(غَ نَنْ دَ / دِ)
نگهدارندۀ باقی، نگهدارندۀ ماندۀچیزی
لغت نامه دهخدا
(غِ شَ)
باغی بوده است به هرات: [سلطان ابوسعید] روز دیگر از درب قیچاق به هرات در آمده به باغ شهر که تختگاه قدیم سلاطین سلف بود جلوس همایون فرمود. (روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات ج 2 ص 202). سلطان [ابوسعید] روز دیگر از آنجا [پای کوه مختار] نهضت [کرد] ، فضای باغ شهر از موکب همایون غیرت فزای عرصۀگردون گشت. (همان کتاب ج 2 ص 224). سلطان [ابوسعید] به دارالسلطنۀ هرات خرامیده باغ شهر را به یمن مقدم همایون زینت داد. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 67)
لغت نامه دهخدا
(فُ / فِ سُ نَنْ دَ / دِ)
کسی که بانک دارد و موجد و مؤسس و خداوند آن است و بکارهای بانکی می پردازد، (لغات مصوبۀ فرهنگستان)، بانکیه
لغت نامه دهخدا
(غِ نَ ظَ)
باغی است در شیراز که فعلا محل موزۀپارس شیراز است و از یادگارهای کریم خان زند (1163 -1193 هجری قمری) بشمار میرود و حدود 16 هزارگز مربع مساحت دارد. بنای معروف به کلاه فرنگی که مقبرۀ مرحوم وکیل بوده است در میان باغ قدیم و در محوطۀ شمالی باغ فعلی قرار دارد. باغ مذکور زمان حسینعلی میرزا فرمانفرمای فارس کم و بیش تغییر یافت و در سال 1324 ه. ش. هم قسمتی از آن جزء خیابان زند شد. (از مقالۀ مصطفوی، در مجلۀ اطلاعات ماهانه شمارۀ 77 ص 13)
باغی است در صفاهان که دریاچه ای کلان دارد:
دیده از سیل سرشکم رشک صددریاچه شد
تا برخسار توای باغ نظر افتاده است.
محسن تأثیر (از آنندراج)
باغی بوده است در کازرون و ظاهراً منسوب به میرزا حسینقلی میربها فرمانفرماست. (از مقالۀ مصطفوی در مجلۀ اطلاعات ماهانه شمارۀ 77 ص 50)
باغی در کرمان. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات). باغی به کرمان که نظرعلی خان زند حاکم زمان زندیه در کرمان بنا کرد و بروایت ناسخ التواریخ در زمان شجاع السلطنه (دورۀ قاجاریه) مرکز حکومت شهر بوده است. رجوع به تاریخ کرمان وزیری ص 329 و 359 و 479 شود
باغی در قندهار که متعلق به علیمردان خان پسر گنجعلی خان حاکم زمان صفوی این شهر بوده است و مجمعالتواریخ از آن نام برده است. رجوع به حاشیۀ تاریخ کرمان وزیری، ص 286 شود
لغت نامه دهخدا
نگاهداری باغ
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان حومه بخش بافق شهرستان یزد، که در 60 هزارگزی شمال بافق واقع است و 36 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
صورت دیگری از کلمه بغداد، خوندمیر آرد: بعضی از فضلاء در وجه تسمیۀ آن بلده گفته اند که در ازمنۀ سابقه در آن حوالی باغی بود که آنرا باغ داد میخواندند و زمره ای گویند که بغ نام صنمی است و داد عبارت از بخشش اوست و برین تقدیر لفظ بغداد مرادف باشد به عطیهالصنم، (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 214)، اما برای اطلاع از وجه تسمیۀ صحیح کلمه رجوع به بغداد شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان صحرای باغ بخش مرکزی شهرستان لار که در 60 هزارگزی جنوب باختر لار در کنار راه فرعی لار به بیرم در جلگه واقع است، ناحیه ای است گرمسیر با 337 تن سکنه و آب آن از قنات و چاه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و صیفی و شغل مردمش زراعت است، این قریه مرکز دستۀ ژاندارمری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان جانکی بخش لردگان شهرستان شهرکرد که در 18 هزارگزی جنوب خاور لردگان و 3 هزارگزی آب خرسان در جلگه واقع است، ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل و 102 تن سکنه، آب آنجا از قنات تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و حبوبات و ارزن و تنباکو و بادام و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم و قالی بافی و راهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بار داری
تصویر بار داری
آبستنی حاملگی حمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز دارش
تصویر باز دارش
بازداشتن، محبوس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باقی دار
تصویر باقی دار
کسی که باقی داشته باشد آنکه مبلغی وام داشته باشد وامدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باقیدار
تصویر باقیدار
بدهکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باغدار
تصویر باغدار
صاحب و مالک باغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بار دان
تصویر بار دان
خرجین جوال، صراحی (شراب)
فرهنگ لغت هوشیار
غذای نفخ آور، غذای نامناسب برای بیمار
فرهنگ گویش مازندرانی
تیرهای افقی سقف اتاق و نعل درگاه، تیر بزرگ افقی میان سقف
فرهنگ گویش مازندرانی
درخت باردار، زن یا حیوان باردار، آبستن
فرهنگ گویش مازندرانی
مکرّراً، مکرّر، به طور مکرّر
دیکشنری اردو به فارسی